نویسه جدید وبلاگ
- در آغاز روایت داستان ما با زن فروشنده ای مواجه می شویم که در حال فروش اجناس تکراری خود به مردم است (زنی که درگیر روزمرگی است) یعنی رابطه ی او با همسایه ها فقط رابطه ی تجاریست و پس از آشنایی او با ادوارد او جنس و ابزارش را از لوازم آرایشی به ادوارد تغییر میدهد و همه چیز دگرگون می شود . و او با ارائه ی جنس نو مورد توجه همسایه هایش قرار می گیرد و محبوب می شود
- در نخستین چمن زنی ادوارد در محیط بیرون از قاعه ی قدیمی او در حیاط خانه ی زن فروشنده یک دانیاسور ( هیولا) را ودر کار دومش در گوشه ی دیگر تصویر اعضای خانواده را به تصویر می کشد و این گذر او از تنهایی و احساس هیولا بودن به آمدن به اجتماع و احساس داشتن خوانواده است
- از دیگر نکات فیلم که به نظر ما نقدیست به جهان ماشینی , جریان " جیم " دوست پسر" کیم / کیمبا " است که پدرش یک دستگاه صوتی و تصویری پیشرفته تهیه کرده و آنرا در اتاقی جدا و با سیستم امنیتی پیشرفته نگاه داری می کند و حتی پسرش نیز حق استفاده از آن ها را ندارد و این شکافی است که مدرنیسم در بین افراد جامعه و حتی خوانواده انداخته است که به نظر میرسد یکی از اهداف دزدی دستگاه ص.تی احساس حسادت پسر به این دستگاه باشد که مانع ایجاد ارتباط ین اعضای خانوده اش شده است.
- جالب اینکه چند نفر از جمله زن فروشنده , پیرمرد کهنه سرباز , شرکت کننده ی تلویزیونی و ... جملهای مشابه را به ادوارد گفتند : " من یه دوست دکتر دارم که فکر می کنم بتونه کمکت کنه "ولی هیچکس به او این کمک را نمی کند و او محکوم است مانند یک ماشین زندگی کند و به خاطرمعلولیتش نمی تواند درست غذا بخورد, خود را مرتب کند و... و به دیگران نزدیک شود حتی عاشق شود و او همیشه حسرت روابط عاشقانه را می خورد.
- ما در نما هایی میبینیم که زن فروشنده کرم ها و لوازم آرایشی خود را روی ادوارد آزمایش می کند و این کار به نظر ایهام دارد که یا آن زن قصد کمک به او را دارد تا شاید مشکل پوستش حل شود یا هدف باطنی او آزمون کرم هایش و دیدن نتسجه ی آنهاست از طرف هم در نمایی دیگر او با مدیر شرکت درباره ی اپر کرم ها گفنگو می کند و باز هم شک را افزایش می دهد.
- کم کم ورق بر می گردد و حالا ادوارد خود را یک انسان میپندارد و می خواهد مانند دیگران عادی باشد ولی جامعه او را به عنوان انسان نمی پذیرد و معلولیتش را غیر مستقیم بهانه می کنند
اوج معصومیت او در فیلم پرسش پدر خانواده از او درباره ی دزدی بود که پرسید : (( اگر چمدان پولی در خیابان یافتی چه میکنی و گزینه هایی رایش گفت و او پاسخ داد : " ببخشمش به اونایی که دوسشون دارم "))
و این اوج بی ریایی و عشق به خانواده را در ادوارد نشان می دهد.
- و اما برای صحنه ای که ادوارد اعث برف می شود....
برف را نمی شود صرفا نماد عشق ادوارد دانست اما خلق اثر هنری ای که از درون او می جوشد نمود کاملی از عشق اوست.
اما ادوارد این بار متوجه می شود که باعث خوش حالی معشوق شده به همین دلیل است که وقتی باز به خانه ی اصلی خود برمیگردد باز هم برف می سازد.....
هم برای خوش حالی معشوق
هم برای تسکین خودش
هم برای دادن علامت که هنوز به عشقش پایبند است که در یک سکانس تصویر " جیم " را با یخ در حال رقصیدن درست کرده.
- در نخستین فرار او پس از نجات پسر خانواده از تصادف او هنگامی که پلیس را مییند به خانه ی زا فروشنده بر می گردد که نشان دهنده ی این است که آنجا را خانه خود دانسته ولی باز هم از آجا ناامید می شود و میفهمد که به جامعه بیرونی تعلق ندارد و او باید در قلعه ی قدیمی به تنهایی به زندگی ادامه دهد و ما میبینیم که در هنگام فرار لباس های جامعه ی بیرونی را نیز پاره می کند و به خودش باز می گردد
- جامعه زمان که میبیند ادوارد کارایی ندارد یعنی دیگر نمی خواهد یک ماشین باشد به این نتیجه می رسد که ادوارد باید نابود شودو تا زمانی که نفهمیدد که او مرده است او را رها نکردند ...
حتی حتی به داخل قلعه که تا به حال کسی از آنها نرفته بود رفتند.
- از آغاز فیلم ما متوجه زنی میشویمکه ادوارد را شیطان و اهریمن خطاب می کند و از او دوری می جوید.
آن زن بد بین : نماد دیدگاه مذهبی , سنتی جامعه به مقوله ی مدرنیسم و ماشینیشدن است که ادوارد " آدم ماشینی" را نمی پذیرد و او را نا متعارف می پندارد.
در پایان : من از این فیلم برداشت می کنم که روابط انسانی تحت شعاع توانایی اوست , هر چه جنس و کار بهتری ارائه دهی توجه بیشتری میبینی.
بررسی از : " عزت اله علی اعظم "
شناسنامه ی فیلم:
ادوارد دستقیچی
Edward Scissorhands
شمار بالای پوستر:
داستان یک مرد شریف غیر معمولی
زیر نویس پوستر:
او هیچ چیز بجز بی گناهی نمی شناسد
و هیچ جیز بجز زیبایی نمیبیند
کارگردان : تیم بوتون
تهیه کننده : دنیس دی نووی
نویسنده : تیم برتون
بازیگران :
جانی دپ
وینو رایدر
داین ویست
الن آرکین
آنتونی مایکل
هال
وینسنت
پرایس
موسیقی : دنی الفمن
گونه : خیل پردازی , کمدی سیاه
توزیع کننده : فاکس قرن بیستم
تاریخ انتشار:
United States:
۷ دسامبر ۱۹۹۰
Australia:
۲۱ مارس ۱۹۹۱
United Kingdom:
۲۶ ژوئیه ۱۹۹۱
مدت زمان فیلم : 105 دقیقه
کشور : ایلات متحده
زبان : اینگلیسی
بودجه : 20 میلوین دلار
نویسه جدید وبلاگ
- در آغاز روایت داستان ما با زن فروشنده ای مواجه می شویم که در حال فروش اجناس تکراری خود به مردم است (زنی که درگیر روزمرگی است) یعنی رابطه ی او با همسایه ها فقط رابطه ی تجاریست و پس از آشنایی او با ادوارد او جنس و ابزارش را از لوازم آرایشی به ادوارد تغییر میدهد و همه چیز دگرگون می شود . و او با ارائه ی جنس نو مورد توجه همسایه هایش قرار می گیرد و محبوب می شود
- در نخستین چمن زنی ادوارد در محیط بیرون از قاعه ی قدیمی او در حیاط خانه ی زن فروشنده یک دانیاسور ( هیولا) را ودر کار دومش در گوشه ی دیگر تصویر اعضای خانواده را به تصویر می کشد و این گذر او از تنهایی و احساس هیولا بودن به آمدن به اجتماع و احساس داشتن خوانواده است
- از دیگر نکات فیلم که به نظر ما نقدیست به جهان ماشینی , جریان " جیم " دوست پسر" کیم / کیمبا " است که پدرش یک دستگاه صوتی و تصویری پیشرفته تهیه کرده و آنرا در اتاقی جدا و با سیستم امنیتی پیشرفته نگاه داری می کند و حتی پسرش نیز حق استفاده از آن ها را ندارد و این شکافی است که مدرنیسم در بین افراد جامعه و حتی خوانواده انداخته است که به نظر میرسد یکی از اهداف دزدی دستگاه ص.تی احساس حسادت پسر به این دستگاه باشد که مانع ایجاد ارتباط ین اعضای خانوده اش شده است.
- جالب اینکه چند نفر از جمله زن فروشنده , پیرمرد کهنه سرباز , شرکت کننده ی تلویزیونی و ... جملهای مشابه را به ادوارد گفتند : " من یه دوست دکتر دارم که فکر می کنم بتونه کمکت کنه "ولی هیچکس به او این کمک را نمی کند و او محکوم است مانند یک ماشین زندگی کند و به خاطرمعلولیتش نمی تواند درست غذا بخورد, خود را مرتب کند و... و به دیگران نزدیک شود حتی عاشق شود و او همیشه حسرت روابط عاشقانه را می خورد.
- ما در نما هایی میبینیم که زن فروشنده کرم ها و لوازم آرایشی خود را روی ادوارد آزمایش می کند و این کار به نظر ایهام دارد که یا آن زن قصد کمک به او را دارد تا شاید مشکل پوستش حل شود یا هدف باطنی او آزمون کرم هایش و دیدن نتسجه ی آنهاست از طرف هم در نمایی دیگر او با مدیر شرکت درباره ی اپر کرم ها گفنگو می کند و باز هم شک را افزایش می دهد.
- کم کم ورق بر می گردد و حالا ادوارد خود را یک انسان میپندارد و می خواهد مانند دیگران عادی باشد ولی جامعه او را به عنوان انسان نمی پذیرد و معلولیتش را غیر مستقیم بهانه می کنند
اوج معصومیت او در فیلم پرسش پدر خانواده از او درباره ی دزدی بود که پرسید : (( اگر چمدان پولی در خیابان یافتی چه میکنی و گزینه هایی رایش گفت و او پاسخ داد : " ببخشمش به اونایی که دوسشون دارم "))
و این اوج بی ریایی و عشق به خانواده را در ادوارد نشان می دهد.
- و اما برای صحنه ای که ادوارد اعث برف می شود....
برف را نمی شود صرفا نماد عشق ادوارد دانست اما خلق اثر هنری ای که از درون او می جوشد نمود کاملی از عشق اوست.
اما ادوارد این بار متوجه می شود که باعث خوش حالی معشوق شده به همین دلیل است که وقتی باز به خانه ی اصلی خود برمیگردد باز هم برف می سازد.....
هم برای خوش حالی معشوق
هم برای تسکین خودش
هم برای دادن علامت که هنوز به عشقش پایبند است که در یک سکانس تصویر " جیم " را با یخ در حال رقصیدن درست کرده.
- در نخستین فرار او پس از نجات پسر خانواده از تصادف او هنگامی که پلیس را مییند به خانه ی زا فروشنده بر می گردد که نشان دهنده ی این است که آنجا را خانه خود دانسته ولی باز هم از آجا ناامید می شود و میفهمد که به جامعه بیرونی تعلق ندارد و او باید در قلعه ی قدیمی به تنهایی به زندگی ادامه دهد و ما میبینیم که در هنگام فرار لباس های جامعه ی بیرونی را نیز پاره می کند و به خودش باز می گردد
- جامعه زمان که میبیند ادوارد کارایی ندارد یعنی دیگر نمی خواهد یک ماشین باشد به این نتیجه می رسد که ادوارد باید نابود شودو تا زمانی که نفهمیدد که او مرده است او را رها نکردند ...
حتی حتی به داخل قلعه که تا به حال کسی از آنها نرفته بود رفتند.
- از آغاز فیلم ما متوجه زنی میشویمکه ادوارد را شیطان و اهریمن خطاب می کند و از او دوری می جوید.
آن زن بد بین : نماد دیدگاه مذهبی , سنتی جامعه به مقوله ی مدرنیسم و ماشینیشدن است که ادوارد " آدم ماشینی" را نمی پذیرد و او را نا متعارف می پندارد.
در پایان : من از این فیلم برداشت می کنم که روابط انسانی تحت شعاع توانایی اوست , هر چه جنس و کار بهتری ارائه دهی توجه بیشتری میبینی.
بررسی از : " عزت اله علی اعظم "
شناسنامه ی فیلم:
ادوارد دستقیچی
Edward Scissorhands
شمار بالای پوستر:
داستان یک مرد شریف غیر معمولی
زیر نویس پوستر:
او هیچ چیز بجز بی گناهی نمی شناسد
و هیچ جیز بجز زیبایی نمیبیند
کارگردان : تیم بوتون
تهیه کننده : دنیس دی نووی
نویسنده : تیم برتون
بازیگران :
جانی دپ
وینو رایدر
داین ویست
الن آرکین
آنتونی مایکل
هال
وینسنت
پرایس
موسیقی : دنی الفمن
گونه : خیل پردازی , کمدی سیاه
توزیع کننده : فاکس قرن بیستم
تاریخ انتشار:
United States:
۷ دسامبر ۱۹۹۰
Australia:
۲۱ مارس ۱۹۹۱
United Kingdom:
۲۶ ژوئیه ۱۹۹۱
مدت زمان فیلم : 105 دقیقه
کشور : ایلات متحده
زبان : اینگلیسی
بودجه : 20 میلوین دلار